پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
شاید تو خلاصه شده ای در من
نوشته شده در یک شنبه 30 آذر 1393
بازدید : 684
نویسنده : روزبه

شاید تو...خلاصه شده ای در من...
گاه سکوت می شوی میان حرفهایم...
و گاه فریاد میشوی در لا به لای نوشته هایم...
همیشه تو را احس می کنم ...در میان نفسهای خسته ام...
و گاه گم میشوی ...در هیاهوی قلبم ... 


:: برچسب‌ها: شاید تو خلاصه شده ای در من ,



پرواز درآسمان خیالت
نوشته شده در یک شنبه 30 آذر 1393
بازدید : 433
نویسنده : روزبه

پــرواز در آسمان خیالت...در میان ستاره ها...
و آنگاه سقوطی...میان آغوش گرمت از ارتفاع چشمانت...
رهایم نکن...محکم تر...گرم تر...عاشقاه تر...
مستم کن...با نفسهایت... 

پــرواز در آسمان خیالت...در میان ستاره ها...
و آنگاه سقوطی...میان آغوش گرمت از ارتفاع چشمانت...
ره

:: برچسب‌ها: پرواز درآسمان خیالت ,



انگار تو ساخته شدی که من شاعر شوم
نوشته شده در یک شنبه 30 آذر 1393
بازدید : 1306
نویسنده : روزبه

انگار تو ساخته شدی...که من شاعر شوم...
تو خلق شدی...که من فقط برای تو بنویسم...
خودت...نامت...نگاهت...چشمانت...موهایت...همه ساختگی بودند...
یا اینکه خالق تو را اینگونه نقاشی کرد...
که مرا عاشق تر کند...خودت...نامت همیشه گره خورده در وجودم...
میبینم تو را...میشنوم صدایت را...حس میکنم لبانت را...
هر وقت...آهنگی...نگاه عاشقی...صدای دلنشینی...بوی بهاری...حس کنم...
در من زنده میشوی تو... 


:: برچسب‌ها: انگار تو ساخته شدی که من شاعر شوم ,



وقتی عاشقانه نگاهم کردی
نوشته شده در یک شنبه 30 آذر 1393
بازدید : 389
نویسنده : روزبه

وقتی عاشقانه نگاهم کردی...و گفتی تا آخرش هستم...
زندگی را با هم میسازیم...خشت خشت و برگ برگ...
چه عطر روح نوازی داشت نفسهایت...
حال من...در کنج خلوت اتاق...خودم را از چشم همه پنهان کرده ام...
نبینم زندگی را...که بی او چگونه میگذرد... 


:: برچسب‌ها: وقتی عاشقانه نگاهم کردی ,



این روزها آرام گرفته ام
نوشته شده در یک شنبه 30 آذر 1393
بازدید : 418
نویسنده : روزبه

شاید برایت عجیب باشد...این روزها آرام گرفته ام...
خودمانی بگویم...
به آخر خط که برسی ...دیگر برایت فرقی نمیکند...
کجای زندگی باشی...فقط میخواهی بروی... 


:: برچسب‌ها: این روزها آرام گرفته ام ,



هیچوقت اشک نریز
نوشته شده در یک شنبه 30 آذر 1393
بازدید : 461
نویسنده : روزبه

بهش گفتم...هیچوقت اشک نریز...گریه نکن...چون من میمیرم...
اما...
او مرد ...من دارم گریه می کنم...بی او اشک میریزم...
عجب سرنوشتی غم انگیزی دارم من... 


:: برچسب‌ها: هیچوقت اشک نریز ,



هر بار دلم را خالی میکنم
نوشته شده در شنبه 29 آذر 1393
بازدید : 1296
نویسنده : روزبه

هربار دلم را خالی میکنم ...از تو و از عشقت...
دوباره پر میشود ...از گیسوانت و نگاه پریشانت...
برکت چشمانت... چه بسیار است در آسمان... 


:: برچسب‌ها: هر بار دلم را خالی میکنم ,



تقصیر من نیست
نوشته شده در شنبه 29 آذر 1393
بازدید : 830
نویسنده : روزبه

تقصـیر من نیست...همیشه به تو میرسم...
از هر خیابانی که میگریزم...دوباره به تو میرسم ...
انگار همه به تو منتهی میشوند... 


:: برچسب‌ها: تقصیر من نیست ,



همیشه نباید
نوشته شده در شنبه 29 آذر 1393
بازدید : 359
نویسنده : روزبه

همیشه که نباید...در انتظار چلچله ها بود...
قناریها هم در پشت پنجره... کلبه ما برایمان آواز میخوانند...
گاه باد هم مینوازد برایمان...رقص اشکهای شقایقها را...
آنگاه لرزش شکوفه های گیلاس...عطر شمیم عشق را...پخش میکند در نفسهایم...
و تو ای زیبای خفته عشق ...برخیز و ببین...برایت سبد سبد ستاره آورده ام... 


:: برچسب‌ها: همیشه نباید ,



من نگاهت را مینویسم
نوشته شده در شنبه 29 آذر 1393
بازدید : 436
نویسنده : روزبه

مـن نگاهت را مینویسم...چشمهایت را...نقاشی میکنم...
اما تو نمیخوانی ...فقط نگاهی و گذری...
اینبار قافیه چشمانت را بر هم میزنم...
میگویم چشمانت بدنبال ...کدام نگاه هرزه ای اسیر مانده اند...
که حتی شعرهای خودت را هم نمیخوانی؟
اما هذیان گفتم...این قافیه چشمان تو نبود... 


:: برچسب‌ها: من نگاهت را مینویسم ,



گاهی دلم لک میزند
نوشته شده در شنبه 29 آذر 1393
بازدید : 426
نویسنده : روزبه

گاهی دلم لک میزند...برای چشمهایت...
برای یک عاشقانه ی بیصدا...من باشم و تو و پریشانی گیسوانت...
آنگاه من هی ناله کنم از فراقت...و تو گریه کنی برایم...
و تو گله کنی از من...و من گریه کنم برایت... 


:: برچسب‌ها: گاهی دلم لک میزند ,



حرفهای زیادی بلد نیستم
نوشته شده در جمعه 28 آذر 1393
بازدید : 1332
نویسنده : روزبه

حرفهای زیادی بلد نیستم ...
عشق را فقط در چشمان تو دیدم...چیزی نمیدانم که بنویسم...
تنها میتوانم ازگوشه لبخندت را ...که حرفهای دلم را دزدید بگویم...
از عشق چیزی نمی دانم... اما عاشقانه به تو مینگرم...
مثل کودکی که آغوش مادر را بهانه میکند...
وحتی کودکانه تر از آنچه فکر ش را بکنی...دوستت دارم... 


:: برچسب‌ها: حرفهای زیادی بلد نیستم ,



گاه باید پشت کرد به زندگی
نوشته شده در جمعه 28 آذر 1393
بازدید : 397
نویسنده : روزبه

گاه باید پشت کرد به دنیا...
و رفت در میان برزخیان...ببینیم آنجا چگونه میگذرد... 


:: برچسب‌ها: گاه باید پشت کرد به زندگی ,



از کدام روزنه زندگی می نگری مرا
نوشته شده در جمعه 28 آذر 1393
بازدید : 455
نویسنده : روزبه

از کدام روزنه زندگی مینگری مرا...
که اینگونه گره خورده ام در خود...
رفیق نیمه راه بودی...و من همدم خاطره هایت... 


:: برچسب‌ها: از کدام روزنه زندگی می نگری مرا ,



وقتی نگاهم را دزدیدی
نوشته شده در جمعه 28 آذر 1393
بازدید : 369
نویسنده : روزبه

وقتی نگاهم را دزدیدی...آسمان رنگی شد...
ماه خندید...ستاره ها درخشیدند...
قلبم فرو ریخت...نگاهم پریشان شد...
چه نگاهی بود...که اینگونه دگرگونم کرد... 


:: برچسب‌ها: وقتی نگاهم را دزدیدی ,



خواهش میکنم جواب بده
نوشته شده در جمعه 28 آذر 1393
بازدید : 1325
نویسنده : روزبه

لعنتی...خوابم نمیبرد...قبل از اینکه تلفنی ...بهت شب بخیر بگم... و یه بوس عاشقانه...
چرا جوابم را نمیدهی...مگر نمیدانی...آرامبخش من صدای دلنشین توست...
خواهش میکنم...جوابم را بده...حتی اگر فقط صدای نفسهایت را هم بشنوم کافیست... 


:: برچسب‌ها: خواهش میکنم جواب بده ,



لعنتی کجایی
نوشته شده در جمعه 28 آذر 1393
بازدید : 429
نویسنده : روزبه

لعنتی...کجایی تو...آسمان هم به حال من گریست...
اینجا تنها مانده ام...در انتظار آمدنت...بار هم منتظر می مانم...
میدانم نمیایی ... 


:: برچسب‌ها: لعنتی کجایی ,



آهسته و بی سر و صدا
نوشته شده در جمعه 28 آذر 1393
بازدید : 410
نویسنده : روزبه

آهسته و بی سر و صدا ...سر زده بیـا ...با کمی آشفتگی ...
آن وقـت دست بر کمر ...موهایت را به سویی برگردان...
خستگی راه را از تن بتکان...و چشمهایت را سرمه ای بکش...
گونه های زردت را...رنگی کن...
حال بهانه کن نبودن مرا...برو زیر باران خیس شو...
همراه با بغض شکسته ابرها...بغض کن بر آسمان...
مرگ گنجشکی را ...که در کنارت افتاده بهانه کن...
و بزن زیر گریه های زمستانی...خشک و زهر دار... 


:: برچسب‌ها: آهسته و بی سر و صدا ,



من و تو توی این دنیا
نوشته شده در جمعه 28 آذر 1393
بازدید : 397
نویسنده : روزبه

من و تو توی این دنیا...بیا با پنجه قدم بزنیم...شانه به شانه...
دست در دست...غم در غم ...دل شکسته...
روی تن این دنیا ی زخم خورده...بگذار خواب بماند آسمان...
تنهای تنها...به دور از چشم ماه...و میهمانی ستاره ها...
من و تو...مرگ شقایق را بهانه کنیم زیر باران...
درآغوش هم...چشم در چشم...پریشان و زار...
سکوتی تلخ...با طعم گریه...در حوالی چشمانت... 


:: برچسب‌ها: من و تو توی این دنیا ,



خوابیدن میان بازوانت
نوشته شده در جمعه 28 آذر 1393
بازدید : 1233
نویسنده : روزبه

خوابیدن میان بازوانت...
بیدار شدن در حوالی چشمانت...غرق شدن در تبسم نگاهت...
آنگاه بر میخیزم...سرت تکیه بر شانه ام...قدم به قدم...چشم در چشم...
نفس در نفس...بیت بیت کنیم نگاهمان را...در میان اشعار باران... 


:: برچسب‌ها: خوابیدن میان بازوانت ,



پلک نزن...حرفی هم نزن...
نوشته شده در جمعه 28 آذر 1393
بازدید : 395
نویسنده : روزبه

پلک نزن...حرفی هم نزن...
وقتی می آیی ...سبد سبد پر میکنم از خاطره...
میریزم به پایت... تو صدا کن مرا...نه با صدایت...با نگاه عاشقانه ات ...
ببین من چه میکنم ...با خاطره هایت... 


:: برچسب‌ها: پلک نزن , , , حرفی هم نزن , , , ,



دلم برات تنگ شده
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 512
نویسنده : روزبه

میدانی...دلم برات تنگ شده ...و قتی یادگار نگاهت ...در عمق آرزو نشسته...
صفای وجودت...در کنارم خالیست...هنوز در گوشه قلبم...نشسته ای و مینگری...
به نوشته هایم...به غزلهایم...و حتی به خوابهایم...
تو خلاصه کرده ای مرا...دریک نگاه عاشقانه...که مشتاقانه مینگرد تو را... 


:: برچسب‌ها: دلم برات تنگ شده ,



صدای نجوای برگها
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 558
نویسنده : روزبه

صدای نجوای برگها ،..در این روزها پاییزی ...
و آواز پرستوهای عاشق...در این ساعتهای دلتنگی...
نوید آمدن تو را میدهد...هر چند...میدانم نمی آیی... 


:: برچسب‌ها: صدای نجوای برگها ,



هنوز حضور تو در خیالم باقیست
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 466
نویسنده : روزبه

هنوز حضور تــو ...در میان خیالم باقیست... همیشه یادگارنگاهت...
در بیکران تنهای من...دلم را به شوق رقص شقایق دعوت می کند...
اما من رقص را نمیدانم...
اما خوب بلدم شعر شقایق سر دهم...
پس من میخوانم...و تو برقصان شقایقها را... 


:: برچسب‌ها: هنوز حضور تو در خیالم باقیست ,



وقتی نگاهت میکنم
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 402
نویسنده : روزبه

وقتی نگاهت میکنم...جملات را گم میکنم...واژه ها گوشه ای مینشینند در نظرم...
با کلمات بازی میکنند...و من تنها مات رخ ماهت می مانم...بی هیچ حرکت اضافه ای... 


:: برچسب‌ها: وقتی نگاهت میکنم ,



گرمی دستانت چه می کند با من
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 391
نویسنده : روزبه

گرمی دستانت چه می کند با من...وقتی میسوانی تنم را...زیبا می شود آسمان...
راستی هنوز بهت بدهکارم...هوس بوسه هایی که خواستی و ندادم...
برای تو... پر میشوم از عشق.....سیراب می شوم از دلدادگی...
مرا نگاهم کن...همان کافیست برایم... 


:: برچسب‌ها: گرمی دستانت چه می کند با من ,



گاه آنقدر خسته میشود نگاهم
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 1181
نویسنده : روزبه

گاه آنقدر خسته میشود نگاهم...در آسمان بیقراری ...که به جز ابر سیاه چیزی نمیبینم...
گاه خسته از روزهایی... که بی تو شب کردم...
و گاه بی تو... طلوعی را به سر کردم...
و باز هم میگذرد بی تو...و زمان میگذرد از من...
باز هم آه...باز هم شب ترانه های دلتنگی...
باز هم شب...پیاله شراب...قرص آرامبخش...
باز هم نوشتن از تو...نوشتن از تو...و گذشتن از خودم...
و ناله های شب گیر و بعض شکسته...
و باز هم خودم را دلداری دادن...به فردای با تو... 


:: برچسب‌ها: گاه آنقدر خسته میشود نگاهم ,



این روزها غرق میشوم در تو
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 400
نویسنده : روزبه

این روزها غرق میشوم در تو...در سکوتی بر گرفته از نگاهت... 
سکوتی که در پشت ...فریادهای بی صدایم زجه میزند...
وقتی لبانم نمیخندند...و چشمانم بی روح شده اند... 
آنقدر در خود مرده ام...که شبها با ارواح بیدارم...
چه کرده ای با من...تو به من ظلم کرده ای...
یا که...من رفیق نیمه راه بوده ام...نمیدانم؟ 


:: برچسب‌ها: این روزها غرق میشوم در تو ,



هر چه بیشتر برات گریه کنم
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 354
نویسنده : روزبه

لعنتی...هر چه بیشتر برات گریه کنم...بیشتر عاشقت میشم...
خب تو که نیستی...من چه کنم ...با این همه عشقی که بهت دارم... 


:: برچسب‌ها: هر چه بیشتر برات گریه کنم ,



هدف گرفت و رها کرد تیرش را
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 375
نویسنده : روزبه

هدف گرفت و رها کرد تیرش را...سوزش و سنگینی را بر روی قلبم حس کردم... 
فقط یک قطره اشکی چکید... وعقده دل باز شد...غمهای دلم پرواز کردند یک به یک...
تا که رسیدم در میان...جنگلی از گل... 
چه گلهایی ...همه در یک صدا با هم...برایم شعر میگفتند...
یکی آمد به تنهایی...نوازش کرد موهایم...
یکی دیگر جلو آمد...صدایم کرد ...دعوت کرد...
گفتم...رقصی را دیگر نمیدانم...
گفت...رقص شقایق هم نمیدانی...
گفتم...دیگر مرد آن شقایقی که مرا میرقصاند...
حال باید مرگ شقایق را به سوگ نشست... 


:: برچسب‌ها: هدف گرفت و رها کرد تیرش را ,



فریادی جا مانده در سکوت
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 596
نویسنده : روزبه

فریاد ی جامانده در سکوت... سکوتی در فراموشی خاطره...
گریه ام میگیرد ...در میان پریشانی نگاهت... 
چندیست دیگر اشکی نمیریزم...تنها سکوت میکنم ...
تا تو... به حال و روزم گریه نکنی... اشک نریزی...غصه نخوری... 


:: برچسب‌ها: فریادی جا مانده در سکوت ,



تشییع کردن عشق
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 399
نویسنده : روزبه

چقدر سخته...
تشییع کردن عشق ...بر روی شانه هایت...
و سپردن به قبرستان ...و خودت بگذاری در میان دل خاک...
بهش نگاه کنی...دلت نمیاد خاک بریزی...چون دیگه نمیتونی ببینیش...
بعد هم به زور...تو رو بلند کنند...بعد از چند دقیقه همه چی تموم میشه...
تو هستی...اما اون دیگه نیست...
بعد هم منتظر پنجشنبه ها میشی...که بری باهاش حرف بزنی...
بی آنکه جوابی بشنوی...برمی گردی خونه...باز هم بی او...
باز هم دلتنگی...باز هم...باز هم...باز هم... 


:: برچسب‌ها: تشییع کردن عشق ,



تو از من گله نکن
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 541
نویسنده : روزبه

ببین...هر فریادی که از روی خشم و غضب... به خود م و به دنیا می زنم...
تو از من گله نکن...از من دلخور نباش...
نداشتن تو را باورم نمیشود...
تو فرض کن من بچه ام...و بهانه عروسک را میکنم... 


:: برچسب‌ها: تو از من گله نکن ,



گاه فریادت می کنم
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 396
نویسنده : روزبه

شاید تو...خاطره نیمه تمامی بودی در زندگی من...
یا اینکه...سکوت هستی میان نوشته هایم...
دیده نمیشوی ...اما بیکباره طغیان میکنی در من...
من تو را حس می کنم...در میان نگاهم...شاید تو ...
هیاهوی قلب منی... 
گاه فریادت میکنم...اماشنیده نمیشوی ...
من تو را لمس میکنم...در میان نفسهایم...
تو کیستی لعنتی...که اینگونه در من خلاصه شده ای... 


:: برچسب‌ها: گاه فریادت می کنم ,



واژه هایم را گم می کنم
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 464
نویسنده : روزبه

واژه هایم را گم میکنم ...در میان چشمهایت...
وقتی پیدایت میکنم...قافیه ها صف میکشند یک به یک...
در نوشته هایم...در لا به لای غزلهایم...
اما وقتی دوباره ...گم میشوی در خیالم...
گوشه ای مینشینم...و نقش میکنم چشمهایت را...لبانت را...حتی نفسهایت را...
بهت جان می بخشم...با خون رگهایم ... 


:: برچسب‌ها: واژه هایم را گم می کنم ,



نفسم بند میشود بی تو
نوشته شده در پنج شنبه 27 آذر 1393
بازدید : 1283
نویسنده : روزبه

نفسم بند میشود بی تو...
می فشارد دل بیقرارم را... 
در این لحظات بی جان... میشکند قلبم بی صدا...
میسوزد جسمم...جانم...همه وجودم...
تو بیا باران باش...بر این جسم گذاخته... 
میسوزم بی آنکه شعله ور شود جسمم...
میشکنم...بی آنکه بشکند جسمم...
میمیرم...بی آنکه درون خاک دفنم کنند... 


:: برچسب‌ها: نفسم بند میشود بی تو ,



مثل مرده ای شده ام که چیزی حس نمی کند
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 1285
نویسنده : روزبه

مثل مرده ای شده ام...که چیزی حس نمیکند...
فقط میترسم چشمهایم را ببندم...
شاید تو بیایی... 


:: برچسب‌ها: مثل مرده ای شده ام که چیزی حس نمی کند ,



وقتی تمام تو مال من است
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 384
نویسنده : روزبه

وقتی تمام تـــو مال من است...
وقتی لبانم طعم نفسهایت را میدهند...
دلــم میخواهد پرواز کنم...در حوالی چشمانت...
همه جا باشم در کنارت... 


:: برچسب‌ها: وقتی تمام تو مال من است ,



ناز چشم تو
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 385
نویسنده : روزبه

نه میشود محاسبه کرد...ونه قابل شمارش...
حتی نمی توانی میزانش را بگویی...
بی انتهاست ... تا انتهای سرنوشت...
تا وقتی هستی ...در امتداد زندگی...
وقتی تو خاص من باشی...زندگی من خاص تو میشود...میدانی؟ 


:: برچسب‌ها: ناز چشم تو ,



دست به کمر ایستاده ای و شانه بالا می اندازی
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 429
نویسنده : روزبه

دست به کمر ایستاده ای...شانه بالا می اندازی...
و میگویی مرا ببوس؟
مگر میتوانم ببوسم لبانت را ...بی آنکه مست شوم...
مگر میشود دستانت را ببوسم...و گرمی دستانت لبانم را نسوزاند...
باز هم میگویی مرا ببوس؟ 


:: برچسب‌ها: دست به کمر ایستاده ای و شانه بالا می اندازی ,



تو میدانی؟
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 382
نویسنده : روزبه

تو میدانی...به عشق تو صبح ها ...چشمهایم را میگشایم...
به عشق تو نفس میکشم...به عشق تو می نویسم...
به عشق و با یاد تو ...شب ها به خواب میروم...
ببین چه عاشقانه مینویسم برایت...
تو هم عاشقانه بخوان...و عاشقانه بمان... 


:: برچسب‌ها: تو میدانی ,



نشسته ام با خاطراتت
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 634
نویسنده : روزبه

نشسته ام با خاطراتت... نوشته هایم را به هم میچسبانم...
از سویی در انتظار قاصدکی هستم ...که از طرف تو بیاید...
و از جانبی چشم به آسمانم...که چشمانت را ببینم...
اما...آسمان ابریست...و بادی نمیوزد...
یعنی ...نه قاصدکی و نه چشمهایت...
فقط مینویسم...زندگی...وقتی تو زندگی منی...غیر از این چه بگویم... 


:: برچسب‌ها: نشسته ام با خاطراتت ,



آینه مرا به خودم می آورد
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 385
نویسنده : روزبه

آینه مرا به خودم میآورد...
که چگونه ذره ذره...میشکنم...ممیرم...بی تو... 


:: برچسب‌ها: آینه مرا به خودم می آورد ,



چه می دانی تو ...
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 356
نویسنده : روزبه

چــه مـی دانی تو...من هر روزم خلاصه میشود...
در نوشته هایی که ...فقط خودم معنایشان را میدانم...
نمیدانم شاید هم...من زندگی را گم کرده ام...و نمیدانم... 


:: برچسب‌ها: چه می دانی تو , , , ,



وقتی تو از کنار من بی تفاوت عبور میکنی
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 441
نویسنده : روزبه

وقتی تو از کنار من بی تفاوت عبور میکنی...
نگاهم دنبال سایه ات میماند...شاید برگردی و در آغوشم بگیری...
ساعتها میمانم...مثل مترسکی که باعث وحشت پرندگان میشود... 


:: برچسب‌ها: وقتی تو از کنار من بی تفاوت عبور میکنی ,



وقتی که یادت می کنم
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 393
نویسنده : روزبه

وقتی که یادت میکنم...هوا میرم مثل پری...
اگر یه روز یه شاپرک ...روی دو چشم تو نشست...
بدون منم که دزدکی...برو بوم عشق تو نشست... 


:: برچسب‌ها: وقتی که یادت می کنم ,



دلم برات تنگ شده
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 678
نویسنده : روزبه

میدانی...دلم برات تنگ شده ...و قتی یادگار نگاهت ...در عمق آرزو نشسته...
صفای وجودت...در کنارم خالیست...هنوز در گوشه قلبم...نشسته ای و مینگری...
به نوشته هایم...به غزلهایم...و حتی به خوابهایم...
تو خلاصه کرده ای مرا...دریک نگاه عاشقانه...که مشتاقانه مینگرد تو را... 


:: برچسب‌ها: دلم برات تنگ شده ,



صدای نجوای برگها
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 501
نویسنده : روزبه

صدای نجوای برگها ،..در این روزها پاییزی ...
و آواز پرستوهای عاشق...در این ساعتهای دلتنگی...
نوید آمدن تو را میدهد...هر چند...میدانم نمی آیی... 


:: برچسب‌ها: صدای نجوای برگها ,