با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
سکوتی تلخ ...در میان چهره ام خفته است...وقتی خاطراتت را برایم می خوانی... بغض میکند نگاهم......و آئینه در هم میشکند چشمانم را... قدم به قدم در میان...باغهای انار و سیب رها شده ام...نه سیبی مانده بود و نه اناری... فقط من بودم و شاخه های خشک بید...آنها هم از تنهائی خود میگریستند.. و من بهت زده فقط اشکهایم را میبلعیدم...که عمر من چه شتابان میگذرد بی تو...