بغض تمام وجودم را می گیرد...وقتی خاک را از سنگ قبرت با اشک چشمانم میشویم...
هر بار دلم میخواهد... با صدای بلند ناله کنم...اشک بریزم و زودتر از بقیه خودم را کمی سبک کنم... اما مگر می شود سبک بود...کاش با چندبغض شکسته ...میتوانستم دوباره سرم را روی پاهایت بگذارم...و کمی به آرامی بخوابم...خوابی که چندیست به چشمانم نمی آید...