وقتی گیسوانت همچون... پیچکی مرا در بر میگیرد...
وقتی ماه از میان دیده ات شب را برایم روشن میکند...
خلاصه میشوم در تو و عشقت...وقتی نگاهم میکنی تو...
آب میشوم در چشمانت...اما چندیست نیستی...
نه پیچکی و نه ماهی و نه چشمانی را میبینم...
دارد یخ میکند همه وجودم...بدادم برس...هر جا که هستی...