آمده ام بگویم فراموشت نمی کنم...که اگر نام تو جاری شود بر لبانم...
این از دلتنگی من و توست...من که هستم در این ظلمت خیال...
تو هم میان باغی از بهشت...پر از ستاره های گردان...و ماه هم که چشمانت را به امانت گرفته...
چه میکند خدا با من...یعنی نمیداند این سهم من بوده...چه سخاوتمندی پروردگارم...
از من مایه گذاشتی...ممنونم...