آرام و بی صدا در خود میشکنم ...بی هیچ شکایتی ...همیشه گلویم بغضی داردبکر و تازه...
به اندازه تمام دردهایم...بغضم را فرو میدهم...چشمان خسته ام را میبندم...نفسی تازه میکنم...
صدایی از آسمان در گوشم میپیچد...نه بارانیست...و نه ابری سیاه و خسته...
اما آن صدا نیست...هق هق ناله های ...ستاره ایست...که جان میکند درآسمان...